۳ تا + امشب

ساخت وبلاگ
قبلا از این کارها نمی‌کردم. به گمونم چون بلد نبودم. اما امشب، شب زیارتی مخصوص حضرت شمس الشموس و انیس النفوس علیه آلاف التحیه و الثناء برای همه‌ی کسانی که در این بیان قلم می‌زنند و وبلاگ ناچیز من رو می‌خونند، زیارت امین الله خوندم بالنیابه. بعضی از خوبان به طور ویژه در خاطرم هستند و دعا می‌کنم ان شاءالله حضرت سلطان، امورشون رو به طور ویژه سامان بدن. خدایا شکرت.  الانم نشستیم در همین زاویه عکس و پشت سرم یک حاج آقای سید با شال سبز (که تیموتی شالامی خیلی شبیهش هست و البته این کجا و آن کجا) داره روضه و دعای توسل می‌خونه. قسمتتون بشه الهی به زودی. ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 24 خرداد 1403 ساعت: 17:55

یکی از ویژگی‌های خوب دخترای من اینه که وقتی می‌خوابم، فکر میکنند دچار یک "نیمه مرگ" شدم. برای همین خیال اینکه بیدارم کنند به سرشون نمیزنه. اگرم بخوابم و بیان بالای سرم، من چشمام رو باز نمی‌کنم. با دهن بسته میگم: "برو دیگه" یا "صدای تلویزیون رو کم کنید" یا "نزنش برات آدامس می‌خرم" یا "کفِ خونه رو پر آدامس می‌کنم برات، بسه دیگه" یا "بسه، کشتیش" گاهی طفلی‌ها جلو جلو میگن "مامان نخواب"امروز به لیلا گفتم: میای بریم بخوابیم؟ میگه: نهههه! نتاب! من می‌تَ سَم.گوگولی مامان می‌ترسه اگر من بخوابم. حتی با اینکه آبجی‌هاش هستند :)) مامانم و مامان بزرگم هم هستند. چند وقته به این فکر می‌کنم این بچه‌های من چقدر خوشبختند و خودشون خبر ندارند.خوشبختند چون مامان‌شون خانه‌داره. چون سه تا هستند و تنها نیستند.چون باباشون خیلی مهربونه. و خیلی چیزای دیگه مثل اینکه مادربزرگ پدربزرگاشون نزدیک‌شونند.اما همین سه تا قضیه اول هم تو خیلی از خونه‌ها با هم جمع نشده. دیروز تا تونستم کار کردم. جزو متنوع‌ترین روزهای من بود از جهت کار خونه. شستن ظرف و تمیزکاری‌های اساسی گاز و سینک و کتری و سرکه زدن به لیوان شیشه‌ای‌ها و شستن لباس و پهن کردن و جمع‌کردن قبلی‌ها و درست کردن شام و کشتن دو تا سوسک.کتاب خوندن و برنامه حفظ قرآن و یک کار کوچولوی اداری پشت سیستم.و خیاطی!بابام از سفر که اومده؛ برای هیچکی هدیه جدا نیاورده بود به جز من :)یه لباس فوق العاده قشنگِ تابستونیِ دامن چین چینی آستین بلند با رنگ‌های شاد. جنسش شبیه حریره و وارداتی از اسپانیاست. حساب کردم حدود یک تومن پولش رو داده بابای عزیزم :'-)قربونش برم میدونه من عاشق لباسم. انقدر ذوق کردم که مامان پارچه باتیک هندی‌ای که روز مادر بهش هدیه داده بودم رو بهم پس داد ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 24 خرداد 1403 ساعت: 17:55

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید. ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 24 خرداد 1403 ساعت: 17:55

می‌خواستم از اتفاقات خوب دهه کرامت بنویسم... اما بعضی داغ‌ها ورق را بر می‌گرداند. آخ...... جگرمون سوخت. السلطان، یا اباالحسن، تا این حد قدر خادمت را ندانستیم؟ شام ولادت تو، غرق اضطراب و دست به دعا. روز ولادت تو، اینقدر هوا بارانی است. خون! خون! خون! این خون‌ها به دست هر کس ریخته شد... خوب نگاه کنید که این خون پایمال نمی‌شود. ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 8 خرداد 1403 ساعت: 15:15

جالبه که وسط این حادثه‌ی عجیب و بهت‌آور و غم‌انگیز، وسط این وضعیت که ملت ایران داغدار شده...بعضی مذهبی‌ها به استناد آیه "لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا..." به جِد معتقدند که قضیه سقوط بالگرد رئیس جمهور، کار اسرائیل هست و مدام پیام‌هایی در این زمینه فوروارد می‌کنند و صغری و کبری و نتیجه‌های بی‌ربط و استدلال‌های مخدوش. کاش کتاب مغالطات رو می‌خوندند! عزیزان، دشمنی و کینه یهود از مومنین؛ اثبات کننده موفقیت آن‌ها در یک عملیات تروریستی نیست. اون اولی یک گزاره کلی هست که مویّدش هم همینه که می‌بینیم صهیونیست‌ها جشن گرفتند اما آیا اون‌ها موفق به ترور شدند؟ واقعا معلوم نیست و احتمالات دیگری هم مطرح هستند.صهیونیست‌ها الان خوشحالند اما اگر این حادثه، یک ترور برنامه‌ریزی شده به دست اونا قلمداد بشه، خوشحال‌تر و مغرور و مفتخر هم میشن! و افکار عمومی چقدر به هم می‌ریزه و هیمنه، اقتدار وعزت ملت و کشور ایران در جهان، شکننده میشه. حتی به فرض که کار، کار اسرائیل باشه، تا مسئولین کشور رسماً اعلام نکردند، نباید بگیم. شاید صلاح ندونند که دست داشتن اسرائیل در این حادثه یا ترور، علنی بشه.بعضی‌ها که اصلا منطق عجیبی دارند! منطقی که من نمی‌فهمم. طوری طرح بحث می‌کنند انگار علت اینکه این حادثه برای رئیس‌جمهور اتفاق افتاده، اینه که خدا زده به کمرش چون رفته با رئیس‌جمهور کشوری که اسرائیل اونجاست، دست داده. و من از این منطق "این کار رو کردی، پس خدا اینطوری جوابت رو داد" متنفرم.*حالا هزاری هم از سیاست حسن‌همجواری برای این دوستان بگیم، براشون بی‌معناست‌. از اینکه شاید رئیسی رفته بود اونجا که روابط رو حسنه کنه که نفوذ اسرائیل بیشتر از اینی که هست نشه، براشون بی‌معناست. وقتی به این ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 8 خرداد 1403 ساعت: 15:15

من با تمام وجودم فهمیدم که حاج آقا رئیسی از وقتی رفته، حاضرتر شده...چقدر بهش حرف زدند. مذهبی و غیرمذهبی نداشت. یه آدم مذهبی از این نوشت که چرا ساعت‌ها رو اینطوری جلو کشیدند یا عقب کشیدند، چه می‌دونم... که باعث میشه نمازهای مردم قضا بره... شب اول بعد از شهادت حاج‌آقا، دیر وقت شده بود و ساعت از یک گذشته بود. روی بالشتم که از گریه نمناک شده بود، از دلم رد شد که ای حاج‌آقا رئیسی که انقدر حرف شنیدی... که نماز مردم براتون مهم نیست، من رو صبح بیدار کن!و ده دقیقه به نماز صبح بیدار شدم. حتی وقت برای دو رکعت نماز شب هم بود، خودم نخوندم.دو روز ثواب تلاوت‌های قرآنم رو هدیه کردم به حاج‌آقا و همراهان شهیدشون. روز سوم هدیه به شهدای مدفون در حرم حضرت عبدالعظیم کردم. انقدری که دلم تنگ بود برای زیارت شهید امیرعبداللهیان و زمانی‌نیا و جلادتی و قشقایی.فردای اون روز رفتم خونه مامانم. گفت یه خبر خوب: بابات داره برمی‌گرده.از خوشحالی سجده کردم. امیر رفت و بابای من رو برگردوند. می‌دونم صدای من رو شنید. می‌دونم کار خانواده‌ی ما رو از آسمونا راه انداخت.بابای من برای ماموریت سه ماهه رفت الجزایر اما سه ماه شد چهارماه و سفیر اجازه نداد برگرده.نه ماموریتش دائم میشد که مامانم بره پیشش و نه موقتش تموم میشد.به بابام گفتند آقای رئیس‌جمهور اسفند می‌خواد بیاد الجزایر و بهت نیاز داریم. سه ماه شد شش ماه.آقای رئیسی رفت و برگشت و دو ماه دیگه هم گذشت و بازم کار بابا معلوم نبود.کاسه صبرمون داشت لبریز میشد که رئیس‌جمهورمون شهید جمهور شد، به همراه آقای وزیر، رئیسِ بابا... از سال‌های دور. از همون موقعی که ایشون معاون اداره کل خاورمیانه و شمال آفریقا بود و بابا یکی از معاون‌هاش بود.می‌خواستم برم سر مزار شهید و بعد از همه ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 8 خرداد 1403 ساعت: 15:15